آخرین اخبار :
کد خبر : 9363 پنج شنبه 29 آذر 1397 اجتماعی

مَأمونیسم

سعدی بشوی لوح دل از نقش غیر او علمی که ره به حق ننماید جهالت است

"ن وَالقَلَم و ما یَسطُرون"

قسم به قلم و آنچه که می نویسند

نگاشتن بخشی از هویتمان شده است و هر چه تلاش کنیم تا عُزلت اختیار نموده و با سکوت ، طریق معرفت را بپیمائیم ، آب در هاون کوبیده ایم چرا که آن بخش از وجودمان هشدارهای ذهن خراشی را اعلام می نماید که باید قیام به قلم را ادامه داد تا بتوان به قدر و سهم خویش گوشه ای از موانع و مصائب جامعه و مردم را برطرف نمود.

موضوع این نوشتار بررسی جایگاه گونه ای از بشریت و نحوه ی صحیح مواجهه با نوع مذکور است. اگر خوب در فضای علمی و معرفتی جامعه که البته چون دُر در کف دریا محسوب می شود بنگریم با نخبگانی مواجه می شویم که وقت و هزینه ی زیادی جهت کسب جایگاه مطلوب علمی صرف می کنند و در آزمون های مربوطه موفقیت هایی حاصل نموده و دارای مراتب عالیه ی علمی می شوند که گاه در خارج از کشور و گاه نیز در مراکز علمی کشور مشغول به فعالیت هایی اعم از تحصیلات و پژوهش های بیشتر و یا تدریس سطوح پایین تر می گردند. از مخاطبان محترم خواهش دارم ذهن خویش را معطوف به کسانی که در حوزه ی علوم انسانی تنفس نموده و به ویژه افرادی که در مقولات اعتقادی از جمله تفسیر ، کلام ، فقه ، حدیث و ... مشغول به فعالیت هستند نمایند. افراد مذکور از حیث محفوظات و حتی در سطح مباحث استنباطی و تحلیلی دقت عمل ویژه ای به خرج داده و همانگونه که اشاره شد اصطلاحاً به مقام استادی نائل می آیند و پس از طی مراحل و کسب تجارت بیشتر و شاگردان و ارادتمندان فزون تر ، کم کم دارای یک مقام قُدسی از منظر مردم شده و از حیث تقوائیات که قدر مسلم رعایت ضوابط شرعی و فقهی سرلوحه ی آنهاست ، نیز عالی رتبه فرض می شوند و به تبع ملت خوش دل و پاک سیرت نیز به رسم احترام اگر برایشان سجده نکنند قطعاً یا تا کمر خم شده و یا بر دستان مبارکشان بوسه می زنند!

سخن اینجاست که معیار احترام صدرالذکر باید شامل چه مورادی باشد؟ آیا حجم معارف و داناییِ عالمان کفایت از موضوع می کند؟!

در سده ی سوم هجری قمری مردی از دیار بغداد ، دارالخلافه ی مسلمین و طوس شُهره به نیک نامی بوده است که کسی را یارای مقابله ی علمی با او نبود ، در ادبیات ، فقه و خصوصاً علم کلام نظیر نداشت ، در مناظرات اعتقادی چنان از کیان تشیع دفاع می نمود و در مقام اثبات ولایت امیرالمؤمنین (ع) سخن می گفت که تمامی مخالفین در مقابلش زانو زده و می بایست دستان خویش را به نشانه ی تسلیم تا بالای سر بالا می بردند حتی در مقطعی از زمان لباس سیاه خاندان را از تن خارج و لباس سبز علویان را به تن نمود . او به حقیقت داناترین حاکم زمان خویش بود (سیوطی می نویسد: ...... از جهت دوراندیشی، عزم، حلم، علم، رأی، زیرکی، هیبت، شجاعت و... از برترین رجال بنی عباس بود - شهید مطهری نیز می فرماید: .....عالم‌ترین خلیفه و بلکه شاید عالمترین سلاطین جهان باشد. در میان سلاطین جهان شاید عالم‌تر، دانشمندتر و دانش دوست‌تر از مأمون نتوان پیدا کرد. قطعاٌ کمتر عالمی از علمای دین را من دیده‌ام که به خوبی مأمون در مسئله خلافت استدلال کرده باشد) و به همین جهت در احیای علوم مختلف و تجهیز مقدمات کسب علم اهتمام خویش را بکار می ورزید. اما با همه ی این محاسن یک عیب پنهان از منظر مردم داشت و همان اشکال برای ابطال تمام زحماتش کافی است . سخن از مأمون خلیفه ی عباسی می گوییم همانکه با باورمندی به حق ولایت اهل بیت ، حقوقشان را نادیده گرفت و تمام سعی خویش را برای شکستن منزلت آنها و امام مُفتَرَضُ الطّاعه حضرت علی ابن موسی الرِّضا(ع) بکار بست که فرموده اند : وَ لَعَنَ اللّهُ اُمّهً دَفَعَتکُم عَن مَقامِکُم و أزالَتکُم عَن مَراتِبِکُم(زیارت عاشورا)

از ترتیب دادن مناظرات میان نمایندگان ادیان برای شکست جایگاه امام گرفته تا ماجرای ولیعهدی اجباری و نماز عید قربان و در نهایت مسموم نمودن ایشان ، همه و همه حکایت از وجود آسیب سترگ در نهاد خلیفه داشت و آنهم در طریق حق نبودن به معنای اعم آن می باشد .و حکایت از آن که معرفت خویش را در جهت صحیح استفاده ننمود. اگر بخواهیم خط سیر او را در عالم نمایان عصر کنونی جستجو کنیم می توانیم به موارد دیگر نیز اشاره کنیم ؛ آقایانی که بهنگام سخن نمی گویند ، مسئله ای را ادراک می کنند لکن به سکوت مرگبار خویش ادامه داده و به یک معنا بر سر معرفتشان سرپوش گذاشته و به معنای حقیقی کلمه طریق کُفر اختیار می کنند که کُفر از ماده ی کَفَرَ و پوشانیدن حق می باشد. در یکی از نوشتارهای سابق عرض نمودم که لطفاً سیب زمینی نباشیم !

 بی تفاوتی نسبت به مشکلات اساسی اعتقادی که کم کم هویت شیعه را مسخ می نماید ، بی تفاونی نسبت به مظالم سابق و جاری برخی از حاکمان خود نشان از آن دارد

که تا : دانایی تبدیل به دارایی نشود

تمامی علوم و محتوای کسب شده را اصطلاحاً باید گذاشت درکوزه و آبش را خورد!

نیک مشهود است که آسیب های چنین انسان هایی در جامعه چه خواهد بود . از افزایش روحیه ی تعصب ورزی بیجا و استبداد رأی و بستن درب نواندیشی به عنوان نمونه ای از آن معضلات می توان نام برد.

باری؛ جان کلام آن است که عالم حقیقی کسی است که علاوه بر کسب معرفت ، شمشیر قیام علمی و پیاده نمودن معارف در سطح جامعه را نیز به دست گیرد و در مقابل حق سر خم نموده و ظلم را برنتابد که اگر این سکوت را تحت عنوان تقوا واحیاناً سلوک مطرح نمایند ، می گوییم عرفان اهل بیت با ما سخن دیگری دارد و نهج البلاغه سند زنده ی آن است.

در نوشتارهای شماره 1 و 2 کدام شب؟کدام یلدا؟! به تفصیل در این حوزه با شما مخاطبان محترم صحبت شد و حال نیزدر آستانه ی شب یلدای دیگری قرار گرفته ایم، بنظر نگارنده باید قبل از کسب علم ، صفت حق پذیری را در خود بپرورانیم. به تعبیر دیگر به شب یلدای درونمان بپردازیم و تاریکی های نفسانی خویش را آلایش نموده و به حقیقت صبح دست یازیم.در پایان امیدوارم ضایعه ی "مَأمونیسم" هرچه زودتر رخت خویش از این کشور بربندد و دیگر در هیچ نقطه ای از عالم ساکن نشود. انشاءا...

 

سعدی بشوی لوح دل از نقش غیر او                                                                                           

علمی که ره به حق ننماید جهالت است

 

                                                                                                    دلشکسته

                                                                                                (رضوان مهدوی)

                                                                                                29/09/1397

افزودن دیدگاه

دیدگاه ها